آیواک – گزارش تکمیلی: نگاهی به حکم‌های عنکبوتی به‌بهانه‌ی حکم دادگاه تجدیدنظر آتفه چهارمحالیان 

آتفه چهارمحالیان، متولد سال ۱۳۶۰ در خوزستان، شاعر برجسته و باسابقه، دبیر پیشین کانون نویسندگان، کنش‌گر اجتماعی و فعال حوزه‌ی کودکان ، شاعر، در خوزستان متولد شد. او دانش‌آموخته‌ی کارشناسی جامعه‌شناسی و کارشناسی ارشد در رشته‌ی مدیریت شهری از دانشگاه تهران است. نخستین مجموعه‌ی شعر او در سال ۱۳۷۸ با نام «معشوق کاغذی» چاپ شد. «بغلم کن شبلی»، «کتابی که نمی‌خواستم» از دیگر آثار شعریِ اوست؛ در زمینه‌ی فعالیت اجتماعی، علاوه بر کنش‌گری در جهت توان‌بخشی و آموزش و کمک‌رسانی و تلاش برای احقاق حقوق مردم مناطق فقرزده و محروم، به‌ویژه زنان و کودکان، در سیستان و بلوچستان، او همچنین سابقه‌ی آموزش به کودکان بدسرپرست و محروم دروازه‌غار، محله‌ای «فقیرنشین» و آسیب‌پذیر در پایتخت، را نیز دارد که یکی از خروجی‌های نظرگیر آن، انتشار یک مجموعه‌‌‌ی داستان کوتاه، نوشته‌ی کودکان تحت‌آموزش او در همین محله، باعنوان «بهشت دسته‌جمعی» بوده‌ست؛ کتابی که شماری از داستان‌های آن برنده‌ی جایزه‌ی ادبی «سپیدار» نیز شده‌ست؛ به‌گفته‌ی برگزارکنندگان آن، جایزه‌ای برای «فرهنگ‌سازی کودکان و نوجوانان و ترغیب آن‌ها به اندیشیدن به محیط زیست و تلاش برای حفاظت و نگه‌داری از آن، در قالب حرکت‌های اجتماعی و همگانی»؛ انتشارات نیماژ، ناشر این مجموعه‌داستان که سال ۱۳۹۸ برای نخستین‌بار منتشر می‌شود، در سایت خود کتاب یادشده را چنین توصیف کرده‌ست: «کتاب «بهشت دسته‌جمعی» نخستین مجموعه‌داستان ۱۲ کودکِ اکنون نوجوان است که طی چهار سال آموزش و بارورکردن استعدادهای‌شان، ۲۶ داستان کوتاه خود را در یک مجموعه گرد آورده‌اند که مقام نخست گروه داستان‌نویسی را نیز از آن خود کرده‌اند. این مجموعه که از داستان‌های عاشقانه و رمانتیک تا داستان‌های رئالیسم و داستان‌های شگفت و تخیلی و فانتزی را دربرمی‌گیرد، با مقدمه و به‌کوشش معلم داستان‌نویسی این کودکان، آتفه چهارمحالیان، شاعر و منتقد…چاپ شده و اکنون به چاپ سوم رسیده‌ست»؛ او خود در گفت‌وگویی با یکی از رسانه‌های مجازی به‌بهانه‌ی انتشار همین کتاب، درباره‌ی پیوند مسئولیت اجتماعی و آفرینش ادبی چنین توضیح می‌دهد: «سرایش شعر عملاً کنشی اجتماعی‌ست؛ چون صورتِ بیرونی دادن به فردیتی مشخص است؛ اما پیونددادنِ نقشِ اجتماعی شاعر به دیگر نقش‌های اجتماعی، انتخابی اجباری نیست»؛ و در همان گفت‌وگو درباره‌ی «مسئولیت شعر» در زمانه‌ی معاصر چنین می‌افزاید: «فکر می‌کنم شعر همواره یک دلیل وجودی داشته‌ست و آن دلیل وجودی در تعهدی فردی، شخصی یا فرافردی ریشه دارد. امروزه که پذیرفته‌ایم خدایانِ تعیین‌کننده را در طاقچه‌های مطلوب‌شان در گوشه‌ای بنشانیم، می‌توانیم ببینیم به حال شعر سودمندترست که کسی از بیرون او نخواهد نوع این مسئولیت و تعهد را برای‌اش تعیین کند»؛ حرفی که فحوای آن، وقتی بر زمینه‌ی عمل‌کرد و کارنامه‌ی این شاعر بنشیند، انتقال مسئولیت و تعهد اجتماعی-سیاسی از شعر به شاعرست؛ یعنی، تعهد را نه در متن شعری که شاعری می‌نویسد، بل در کردوکارِ خود آن شاعر درمقام وجودی اجتماعی باید بازجست، کاری که آتفه چهارمحالیان در آن سعی‌ای به‌تمام داشته‌ست. 

به‌هرحال، در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۱ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد؛ به‌گفته‌ی منابع نزدیک، او پیش از بازداشت نیز در مواردی، با احضار و بازجویی بابت مواضع خود درباره‌ی موضوعات اجتماعی-سیاسی روز مواجه بوده‌ست. ولی عملاً در تاریخ یادشده، در حال بازگشت از خانه‌ی یکی از دوستان خود در تهران بازداشت می‌شود. بر اثر فشارهای امنیتی برای عدم‌اطلاع‌رسانی، بخش عمده‌ای از دوره‌ی بازداشت او در هاله‌ای از ابهام درباره‌ی وضعیت و شرایط این شاعر سپری شد و به‌رغم بازداشت طولانی‌مدتِ توأم با بلاتکلیفی، خبر آمد که جهت پرونده‌سازی تحت‌فشار بوده‌ست، و همین هم طی دوران بازداشت، نگرانی‌های وسیعی درباره‌ی سلامت او ایجاد کرده بود؛ برای مثال، به‌‌گفته‌ی برخی منابع نزدیک، بر اثرِ بودن در معرض نور دایمی سلول زندان، دچار سردردهای مزمن و شدید می‌شده‌ست. اعتراض به بازداشت او موج وسیعی از اعتراض‌های جامعه‌ی ادبی را در داخل و خارج کشور به‌همراه داشته‌؛ جهت نمونه، در تاریخ ۲۴ مهر ۱۴۰۱، بیش از ۵۰۰ نویسنده، هنرمند و کنش‌گر، در بیانیه‌ای که در رسانه‌های فارسی‌زبان بازتاب گسترده‌ای می‌یابد، بازداشت این شاعر و دبیر سابق کانون نویسندگان ایران را قویاً محکوم کردند. این بیانه سوابق فعالیت‌های اجتماعی این شاعر یادآور می‌شود و از مقایسه‌ی نقش اجتماعی مسئولانه و سازنده‌ی او از دیرباز با شدّت عمل و مکافات تحمیل‌شده بر او به چنین نتیجه‌ای می‌رسد: «آتفه چهارمحالیان ازجمله خادمان خستگی‌ناپذیری‌ست که سال‌‌ها، به‌صورتی کاملاً شفاف و علنی، دست‌اندرکار امدادرسانی به کودکان و بزرگ‌سالان ایرانی بوده‌ست، از سیستان، بلوچستان و کردستان گرفته تا دروازه‌غار محبوب‌اش در تهران. بازداشت او در حالی که کردستان و بلوچستان ایران در آتش مطالبات و محرومیت‌های ده‌ها سال انباشته‌شان می‌سوزند، حیرت و تأسفی مضاعف را برمی‌انگیزد». جز آن، شعبه‌ی آمریکایی انجمن بین‌المللی قلم، پِن، با انتشار گزارشی در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۱، ضمن اعتراض به حکم‌های طولانی‌مدت زندان و گزارش‌های دال بر شکنجه و سوء‌رفتار با نویسندگان و هنرمندان در بند ایرانی، نام او را در کنار شماری دیگر از نویسندگان در بند و گرفتار تعرض و سرکوب، نظیر گلرخ ابراهیمی، سعید هلیچی، و بهروز یاسمی مطرح و به وضعیت آن‌ها اعتراض می‌کند؛ در تاریخ ۲۷ مهر ۱۴۰۱ نیز، شعبه‌ی آلمانِ همین سازمان جهانی، در بیانیه‌ای به عدم‌تماس این شاعر با وکیل و خانواده‌ی خود در دوران بازداشت اعتراض می‌کند و آن را نقض روشن حقوق انسانی و مدنی او برمی‌شمرد. 

او سرانجام در تاریخ ۲۲ آذر، پس از تحمل ۷۱ روز حبس، به قید وثیقه‌ی یک میلیارد و صد میلیون تومانی (با دوره‌ی ضبط پنج‌ساله) موقتاً از زندان آزاد می‌شود؛ دادگاه بدوی این عضو سابق هیئت دبیران کانون نویسندگان، ۲۱ آذر در شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی ایمان افشاری برگزار شد و حکم صادرشده‌ی آن چنین بوده‌ست: دو سال حبس تعزیری و جزای نقدی ۱۵ میلیون تومانی برای «تشویش اذهان عمومی»، ۸ ماه حبس تعزیری به‌خاطر «فعالیت تبلیغاتی علیه نظام» و ضبط و مصادره‌ی گوشی تلفن همراه به‌نفع دولت، به‌انضمام ۵ سال تعلیق مراقبتی و ممنوعیت‌ها و محرومیت‌های ذیل طی مدت تعلیق: ممنوعیت خروج از کشور، منع حق داشتن تلفن هوشمند، ممنوعیت استفاده از شبکه‌های اجتماعی، ممنوعیت عضویت در احزاب، گروه‌ها و دسته‌جات سیاسی و اجتماعی؛ به‌انضمام الزام به نگارش پژوهش‌نامه‌ای هفتاد صفحه‌ای با موضوع «امنیت جسمی و فکری و آسیب‌رسانی به آرامش مردم و فساد و جنایات رژیم پهلوی» با دست‌کم هفتاد ارجاع مشخص به این پنج منبع: ۵۳ سال حکومت پهلوی به روایت دربار، نفاق و منافق از دیدگاه شهید مطهری، نوزده پله به سوی آرامش، نظم آنچه همه دوست دارند ولی، سه دقیقه در قیامت. حکمی که بعدتر، در دادگاه تجدیدنظر، در پی امتناع شاعر از امضای تعهدنامه‌ی مرتبط با عفو عمومی قوه‌ی قضائیه، تأیید می‌شود. طبق اظهارات خانم چهارمحالیان: اول بهمن‌ماه سال گذشته، لایحه‌ی اعتراض به حکم و مفاد دادنامه‌ی بدوی را توسط وکلای محترم، خانم‌ها کلاه‌چیان و حسین‌زاده به دادگاه انقلاب ارسال کردم. اواسط اسفند ۱۴۰۱، در تماس‌های تلفنی شعبه‌ی ۳۶ دادگاه تجدیدنظر، اطلاع داده شد که پرونده‌ مشمول عفو و در آستانه‌ی مختومه‌شدن است، مشروط به این که برای امضای تعهدنامه به دادگاه مراجعه کنم. در پی خودداری از امضای تعهدنامه، به وکلا ابلاغ شد رأی دادگاه بدوی با حذف یک بند (نگارش پژوهش‌نامه‌ی هفتاد صفحه‌ای) عیناً تأیید شده‌ست. همچنین باید افزود که بر اثر خودداری آتفه چهارمحالیان از امضای تعهدنامه، حکم او اکنون در دایره‌ی اجرای احکام است. علاوه بر ضبط گوشی همراه، پرداخت جزای نقدی پانزده میلیون تومانی بلافاصله قابل اجراست. درصورت عدم تبعیت از دستورات مرجع قضایی، یا ارتکاب هر نوع عملی که جزو جرایم عمدی تا درجه‌ی هفت تشخیص داده شود، مجازات دو سال و هشت ماه حبس، اجرایی خواهد شد. 

به‌هرکیفیت، کمی دقیق‌شدن در این حکمِ مهره‌چینی‌شده، که شاید تعبیر «حکم عنکبوتی» برای آن مناسب‌تر باشد، علیه آتفه چهارمحالیان (ازجمله حبس تعلیقی، ممنوعیت خروج از کشور، منع استفاده از تلفن هوشمند، منع فعالیت در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و منع عضویت در گروه‌ها و احزاب و دسته‌جات اجتماعی و سیاسی) که برای بسیاری از بازداشتی‌های اهل قلم و هنر و فرهنگ و رسانه‌ی «قیام ژینا» بریده و لازم‌الاجرا شده‌ست، زوایای تازه‌ای از منطق سرکوب فراگیر را آشکار می‌سازد. نخست، پدیده‌ای شوم که باید سترون‌سازیِ جامعه‌ی مدنی نامیده شود، یعنی، توان‌زدایی از جامعه‌ی مدنی و فعالان و نهادهای مردمی آن در جهت حفاظت و احیای این جامعه، و برخوردهای امنیتی و حکم‌های سنگین به فعالان حقوق کودکان و زنان، کارگران و معلمان و نظایرشان، ازسویی (نظیر همین حکم موردبحث)، و تعطیلی سازمان‌های مردم‌نهاد و مؤثر در زمینه‌ی توان‌مندسازی بخش‌های آسیب‌پذیرتر جامعه (نظیر بازداشت اعضای گرداننده و غیرقانونی‌ اعلام‌کردن و تعطیلیِ جمعیت امام علی که هزاران کودک یتیم و بدسرپرست را در سراسر کشور تحت‌پوشش حمایتی داشته‌ست) به‌خوبی نشان می‌دهد وقتی تفسیرگران و چهره‌های حکومتی علیه تحریم‌های اقتصادی چنین استدلال می‌کنند که این تحریم‌ها به تضعیف جامعه‌ی مدنی و گسترش فقر در کشور می‌انجامد، صرفاً آدرس اشتباهی به افکار عمومی می‌دهند و در همان حال سازوکارهای امنیتی خودشان به‌شکلی هدف‌مند و ریل‌گذاری‌شده به‌سمت سرکوبی و حذف تمامی آن نیروهایی جهت یافته‌اند که پیش‌تر بارِ بر زمین‌انداخته‌ی حاکمیت در حفاظت و توان‌مندسازی لایه‌های فزاینده‌ی محرومان اجتماعی و اقتصادی کشور را بر عهده داشته‌اند و شاید یکی از تراژیک‌ترین جلوه‌های این قضیّه نیز، دقیقاً سرنوشت همان کودکانِ سرشار از تخیّل و استعداد درواز‌ه‌غار باشد که در پروژه‌ی داستان‌نویسی و آفرینش کتاب «بهشت دسته‌جمعی» مشارکت داشتند، کودکانی که به‌گفته‌ی منبعی نزدیک به‌ آیواک، امروز همگی و بی‌استثناء مجبور به ترک تحصیل و فعالیت‌های فرهنگی و هنری و ورود به بازار کار روزمردی و یدی شده‌اند؛ این به کنار، حکم‌های عنکبوتیِ یادشده را باید نوعی بی‌صداسازیِ نمادین فهمید که، ازطرفی، با اعلام ممنوع‌الخروجی، راه خروج قانونی از کشور را بر روی فرد می‌بندند، و با حبس تعلیقی در زندان را به‌نشانه‌ی تهدیدی همواره‌حاضر، نیمه‌باز نگاه می‌دارند و با طیف وسیعی از محرومیت‌های هدف‌‌گیرانه، اساسِ حقّ بازنمایی و بیان را در هر شکل و از هر مجرایی منتفی می‌سازند، حقّ انتشار مطلب، حقّ حضور رسانه‌ای، حقّ عضویت در شبکه‌های اجتماعی، حقّ  ارتباط، حقّ دست‌رسی به مخاطب، حقّ سخن‌پراکندن و، در این مورد خاصّ، حتا حقّ داشتن تلفن هوشمند. مکافاتی مهندسی‌شده و ترکیب‌‌یافته از سکوت، تعلیق، و تهدید دایم که به گسترش مرزهای زندان در بیرون از چهاردیواری فیزیکی زندان بیش‌تر شباهت می‌بَرَد، بسطِ منطقِ زندان به جامعه؛ حکمی که به بسیاری از اعضای جامعه‌‌ی فرهنگی، هنری، ادبی، و رسانه‌ای تحمیل شده‌ست نظیر مجید امام‌وردی، علی بهرام‌پور، بیتا حقانی، آستیاژ حقیقی، امیراحمد احمدی، امیررضا دوزنده، متین سلیمانی، مهدی سوفالی، محمد عباس‌زاده، محمد عرب، رضا کشوری، نازنین کی‌نژاد، مانی لطفی، پویا مظلومی، نازیلا معروفیان، منیره منتظری، و حسین یزدی.  

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا
ارتباط با ما از طریق تلگرام