آیواک – گزارش از تبعید: منوچهر فرادیس
تابستان داغ سال ۱۴۰۰ است و زمزمههای تسلیم شهر کابل، پایتخت جمهوری نو بنیاد اسلامی افغانستان، دربرابر شبهنظامیان گروه طالبان شنیده میشود. شهرهای کوچک و بزرگ افغانستان یکی بعد از دیگری سقوط میکنند و در عمدهی جبههها، نیروهای حکومتی بی اندک پایداری و مقاومتی، مواضعشان را به دشمن وامیگذارند. در چنین شرایطی، پایگاه استراتژیک باگرام تخلیه میشود و نیروهای آمریکایی که ۲۰ سال قبل، با تهاجم به افغانستان تحت سلطهی گروه تروریستی طالبان، آنها را از کابل و سایر شهرها بیرون رانده بودند، حالا با عقبنشینیِ شتابزده و خفتبار، بار دیگر افغانستان را به دست سردمداران متوحش امارت اسلامی میسپارند… در این شرایط تلخ، نظم و امید و آرامش از کشور رخت میبندد و هرکس به سویی میگریزد. محمد اشرف غنی و دستیاراناش کابل را به حالت فرار ترک میکنند و ساعاتی پس از آن، نیروهای تروریستِ آموزشدیدهی امارت اسلامی، با پیروزمندی و هیاهو وارد شهر کابل میشوند. در این میان، امید و آرزوهای دو نسل از جوانان و زنان افغان است که بر باد میرود و بسیاری از آنان با قلبهای شکسته و چشمان خونبار، بر پیکرهی نیمهجانشدهی سرزمین مادری خویش مویه میکنند.
یکی از این جوانان، منوچهر فرادیس است، مدیر انتشارات نامآور «زریاب» در کابل. او از زمرهی نویسندگان و فعالان فرهنگی افغانستان است که لَختی پس از شکست طالبان در سال ۲۰۰۱ و تشکیل جمهوری جدید، کارش را در سه حوزهی ادبیات، نشر کتاب و ژورنالیسم فرهنگی آغاز کرد و برای کاشتن و آبیاری نهال فرهنگ، در کشوری که بهتازگی از اشغال وحشیترین گروه تروریستی منطقه آزاد شده بود، خون دلها خورد. فرادیس فرزند نسلیست که تباهیهای جنگ داخلی، ویرانی کشور و سلطهی نخستین طالبان را دیدهاند. چنین است که او پس از آزادی کشورش از قید ستم متعصبان خشن امارت اسلامی، سعی میکند از طریق نشر و گسترش فرهنگ و ادبیات، اذهان جوانان کشور خویش و البته فارسیزبانان کل منطقه را روشن سازد. فرادیس به زبان، فرهنگ و ادبیات فارسی عشق میورزد و به تعبیر خودش: «همهی زندگیاش را در این مسیر صرف کردهست». گویا او به جز پرداختن به خلق و نشر ادبیات، هیچ هدف و پیشهای ندارد. انتشارات «زریاب» در کابل در سال ۱۳۹۱ خورشیدی توسط فرادیس تأسیس میشود. نام این نشر به افتخار نویسنده و شاعر بزرگ افغانستان، «رهنورد زریاب« انتخاب شدهست. مدتی بعد؛ منوچهر فرادیس که از زمرهی نزدیکان نویسنده بزرگ افغانستان است، موفق میشود شماری از کتابهای استادش، رهنورد زریاب را در همین نشر به چاپ برساند.
منوچهر فرادیس، زادهی سال ۱۹۸۷ در شهر کابل و اصالتاً از مردم منطقهی اندراب و پنجشیرست. او در جایی میگوید مردم ولایت پدریاش هنوز به نبرد با طالبان مشغولاند و تن به سلطهی امارت اسلامی مخوفشان ندادهاند. فرادیس در رشتهی اندیشه سیاسی به اخذ درجهی فوقلیسانس نایل آمده اما حرفه و علاقهی خویش را در حوزهی ادبیات جستجو کردهست. از او چهار عنوان کتاب ، سه رمان و یک سفرنامه، منتشر شده که هرکدام به چاپهای سوم و چهارم رسیدهاند. «نشر زریاب» حاصل بیش از ۱۵ سال کار ادبی و فرهنگی اوست. فرادیس توانست در طول ۱۱ سال فعالیت انتشاراتی، بیش از ۷۰ عنوان کتاب و صدهزار نسخه تیراژ داشته باشد و این نشر را بدل به یکی از معتبرترین ناشرانِ فارسیزبان جهان سازد. رمانهایی چون «لولیتای» ولادیمیر ناباکوف و «صدسال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز و بسیاری از آثار نویسندگان معاصر ایران و افغان خارج از بندهای سانسور و تحریف، یکی از نتایج فعالیتهای مستقیم او بودهست. فرادیس در طول ۱۵ سال فعالیت ادبی همواره با «حذف»، «سانسور»، استبداد فکری، و انسداد فضای اجتماعی جنگیدهست. چنین است که بسیاری از نویسندگان فارسیزبان به «نشر زریاب» کابل اعتماد کردند و آثار خود را در اختیار او گذاشتند.
پس از سلطهی غمبار و دوبارهی امارت اسلامی طالبان بر سرزمین مولانا و ناصر خسرو، فرادیس همراه خانوادهاش بهناچار افغانستان را ترک میکند و به ایران میکوچد. حال، مدت ویزای او در ایران محدودست و زماناش اندک .او ناچارست از هر طریق ممکن دست به تمدید ویزایاش بزند اما در نهایت شانسی برای ماندن در ایران ندارد. پس از بر سر کار آمدن امارت اسلامی طالبان، بسیاری از کتب «نشر زریاب» و ازجمله نوشتههای منوچهر فرادیس، طعمهی آتش شدند. اقدامی که آگاهان را به یاد کتابسوزیهای نازیها میاندازد. فرادیس دیگر نمیتواند به افغانستان زیر سلطهی امارت اسلامی بازگردد و اکنون بیسرزمین ماندهست. تنها آرزوی او سکنی گزیدن در کشوری امن و ادامه فعالیت های فرهنگی سابق اش است. اکنون نزدیک به دو سال است که «انتشارات زریاب» کابل به محاق تعطیلی افتاده و منوچهر فرادیس در جستوجوی مکانی امن برای اقامت است. هر آن بیماش میرود که با اتمام دورهی اقامتیِ ویزا، به کشور افغانستان بازگردانده شود و، در این صورت، با عقوبت و جزایی سخت از سوی قشریون مطلقزدهی طالبان روبهروست. او مینویسد: اکنون من در ایران بیسرنوشت ماندهام و پس از اینکه ویزهی من در اینجا مدتاش تمام شود، نمیدانم چه سرنوشنتی در انتظار من است؟ هر انسانی که برای مدارا و دیگپذیری، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان و آزادی فکر کار کردهست، در حاکمیت طالب جاناش در خطرست. از نظر طالبان، تمامی کسانی که برای ارزشهای یادشده کار کردهاند کافر هستند و سزایشان مرگ است! چنین است که امروز سرنبشت «انتشارات زریاب» و سرنوشت منوچهر فرادیس به یکدیگر گره خوردهاند و نابودی یکی، نابودی هر دوست. منوچهر فرادیس قصد دارد تا شعلهی فکر و فرهنگ و ادبیات فارسی را در قالب نشر و نوشتن، روشن نگاه دارد. پیگیری وضعیت خطرزدهی او و خانوادهاش در جهان آشفتهی کنونی، مسئلهایست که همت نویسندگان و هنرمندان ضدسانسور و اختناق را بهشکلی عملی و مؤثر میطلبد.